معرفی وبلاگ
نام:ابوالفضل جعفری محل تولد:گلپايگان. به یاداستاداخلاق وعرفان،برادربزرگوارم،شهیدوالامقام محمدعلی خرمی(ان شاءا... روحش شاد و یادش پر رهرو و با سالارشهیدان محشور شوند.بارالها :ما را عبدخویش قرار بده.و توفیق عنایت کن زیر چتر ولایت به پرچمداری (آقاسیدعلی عزیز) در رکاب امام عصر (عجل الله تعالی فرج الشریف) عاقبتمان ختم به شهادت گردد.الهی آمین
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1526780
تعداد نوشته ها : 138
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem239
نتیجه تصویری برای عباس بابا

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلند پروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سه شنبه 16 5 1397 3:0 بعد از ظهر

محمد نادری

«شهید محمد نادری انجیرکی» کارمند معراج شهدا بود که شهادت خود را پیش بینی کرده و جواز دفنی با جزئیات نحوه شهادت پیش از شهادتش برای خود صادر کرده بود.

شنبه 10 4 1396 3:36 بعد از ظهر
http://img1.tebyan.net/Big/1391/01/12211920894636825279552085585801266189.jpg
البته خودِ شهادت بزرگترین اجری بود که خدا به او داد؛ چون این طور کشته شدن، برای انسان خیلی افتخار است. بالاخره صیاد شیرازی، یک مرد پنجاه وچند ساله، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، سی سال دیگر - که با یک چشم به هم زدن می‌گذرد - از دنیا می‌رفت و از همین دروازه عبور می‌کرد؛ منتها با یک ناخوشی، با یک بیماری، با یک تصادف، یا با یک سکته‌ قلبی؛ از این حوادثی کهدائم اتفاق می‌افتد. حیف بود صیاد بمیرد دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان بایدشهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد
سه شنبه 31 1 1395 2:41 بعد از ظهر

سردار حسن درویش متولد سال ۱۳۴۱ در شهرستان شوش دانیال(علیه السلام) بود.
ویدر دوران دفاع مقدس، مسئولیت هایی همچون فرماندهی تیپ ۱۵امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، جـانشین فـرماندهی محور عملیاتی شوش و فرماندهی تیپ ۱۷ علیابن ابی طالب (علیه السلام) را بر عهده داشت.
شهید حسن درویش در اوایل جنگ مسئولیت جبهه شوش را بر عهده داشت که چند روز پس از عملیات فتح المبین، بنا به دستور فرمانده وقت کل سپاه مأمور تشکیل شده و فرماندهی تیپ ۱۷ قم به ایشان واگذار گردید که ظرف مدت ۲۰ روز آن را تشکیل داد و یکی از بهترین یگان های عمل کننده در عملیات رمضان بود. مأموریت تشکیل تیپ ۱۵امام حسن (علیه السلام) نیز از دیگر مسئولیت های این سردار رشید جبهه های نبرد بود که با تلاش شبانه روزی تشکیل و سازماندهی شد وبه نام تیپ مستقل ۱۵ تکاور دریایی (تیپ ۱۵ آبی_خاکی امام حسن مجتبی (علیه السلام) ) و نقش مهمی در عملیات های بزرگ خیبر و بدر در هورالهویزه، شرق رودخانه دجله و کنار اتوبان العماره_بصره و خطوط پدافندی داشت.
وی مدتی بعد به لبنان اعزام شد که بعد از بازگشت در لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (علیه السلام) مشغول به خدمت شد و در ادامه به تیپ امام حسن (علیه السلام) بازگشت و در عملیات بدر، بصورت گمنام و بدون مسئولیت شرکت و در سخت ترین نقطه عملیات برای نابودی کمین های دشمن از ناحیه سر مورد اصابت تیر خصم قرار گرفت و جاودانه شد...
*چند جمله جنگ
مشرق
يکشنبه 8 1 1395 9:26 صبح
اسم رمز عملیات:
"یا زهرا (س)"
70% رزمنده ها از پهلو تیر میخورن، اتفاقیه؟!؟
کربلای5 که بر مبناش فیلم میسازن؛
که عراقی ها می گفتن امکان نداره سربازی بتونه از روی موانع رد بشه.
اما بچه های ما رد شدن، اتفاقیه؟!؟

عزیزی تعریف میکرد برای تفحص
رفته بود به نی زاری که با یک
سر بریده بر بالای نی روبه رو شدن؛
پایین نی، بدن شهیدی رو پیدا کردن که توی جیبش، نایلونی بود که توی اون نامه ای نوشته شده بود:
"خدایا من از تو هیچ چیز نمیخواهم مگر اینکه مانند مولایم، سرم بر بالای نی برود"

این واسه یهودی معنی داره اگه واسه من و شما معنی نداره.

در سبزوار رفتم خونه ی مادر شهیدی که می گفت:
شهید من خیلی خاص بود.
جنازه ی پسرمو که آوردن،
سوراخ سوراخ بود.
شب عملیات وقت نبوده سیم خاردارو قیچی کنن، پسر من خودشو انداخته روی سیم خاردارها تا دوستاش از روی بدنش رد بشن.

عزیزمن، خودشو به صورت انداخته؛ میدونی چرا؟
واسه اینکه هم-رزمش صورتشو نبینه، مبادا خجالت بکشه.

ما به کجا میریم؟
میدونی چرا امام زمان (عج) ظهور نمی کنن؟
یه کلام: چون من و شما،
جامعه ی امام زمانی نساختیم...
امام زمان توی جامعه ای که حرمت نداره، نباید بیاد؛
چون اگه بیاد،مثل پدرانش کشته خواهد شد.
چهارشنبه 14 11 1394 4:12 بعد از ظهر

دوشنبه 13 مهر با حضرت آقا قرار ملاقات داشتیم. سردار همدانی یکشنبه برای سوریه پرواز داشت. وقتی از دیدار با رهبری باخبر شد، سفرش را به تاخیرانداخت. من نشنیدم اما دوستان گفتند که حاج حسین می گفت: «بروم برای آخرینبار حضرت آقا را ببینم.» روز دوشنبه با لباس نظامی آمد. ردیف جلو، من، سردار کاظمینی، سردار همدانی و سردار محقق نشسته بودیم. حضرت آقا با لبخند وگرمی از ایشان و دیگران احوالپرسی کردند. جلسه که تمام شد، حضرت آقا به بازدید از آثار نشر 27 که در پستویی از بیت روی میزی چیده شده بود، پرداختند.

رهبری به کتاب "مهتاب خین" رسیدند و فرمودند: این چیست؟ گفتیم: خاطرات آقای همدانی است. سرشان را برگرداندند و گفتند: آقای همدانی کو؟ سردار همدانی جلو رفت و گفت این خاطرات من است که من گفتم و آقای حسین بهزاد نوشت. حضرت آقا پرسیدند: تا آخر جنگ است؟ گفت: نه تا فتح خرمشهر است.گفتند: پس بقیه اش چی؟ حاج حسین گفت: بقیه‌اش در حال تدوین است. گفتند: پسحتما ادامه بدهید.

سردار همدانی در ادامه گفت: حضرت آقا اجازه بدهید من یک توضیحی درباره کتاب‌های ترجمه شده نیز بدهم. کتاب‌هایی که در سوریه خیلی تاثیر دارد. آقا فرمودند: چه کسی ترجمه کرده است؟ حاج حسین گفت:یک مترجم مصری این کار را کرد. رهبری نیز پاسخ دادند: این خوب است چون ترجمه را باید بومی‌ها انجام بدهند. اگر ایرانی ها ترجمه کنند شاید برای آن‌ها قابل فهم نباشد. و توصیه کردند که این کار را انجام بدهید. سپس سردارهمدانی حضرت آقا را بغل کرد و پیشانی ایشان را بوسید. پس از آن دیدار سردار همدانی خیلی روحیه گرفت و بعد از ظهر همان روز به سوریه رفتند و 3 روز بعد به شهادت رسیدند.
تسنیم-گلعلی بابایی
شنبه 30 8 1394 9:20 صبح

این روزها تقدیر لحظه‌های ناب شهادت نصیب مدافعان حرم حضرت زینب (س) شده است و تنها عکسهای یادگاری مدافعان حرم است که دست به دست در دنیای مجازی به آدمهای پشت جبهه می‌رسد.
چهارشنبه 6 8 1394 12:49 صبح
چهارشنبه 27 3 1394 10:57 صبح

روی عکس کار زیادی انجام ندادم. فقط خواستم بگویم، این روزها جانباز بودن با مورد اتهام قرارگرفتن یکی شده گویا!...این روزها جانبازان ما! برای این که ثابت کنند درد و ترکش در بدن دارند، باید قسم بخورند و کمسیون و...که نکند از درصد جانبازیشان کم... شده و مسئولین بی خبر!...و به قول "کاش می شد خدا را بوسید"

"پدرم
در امور شاهد، «جانباز» شد!
همان روزی که اعضای تنش
برای تکمیل پرونده،
در حضور دستگاه
باید گواهی می دادند،
که چند درصد از «شهادت»
عقب ماندگی دارد."
منبع:پایگاه اینترنتی حامیان ولایت سیدعلی
چهارشنبه 27 3 1394 10:44 صبح

رفتند یاران ، چابک سواران و  ...
يکشنبه 24 3 1394 3:5 بعد از ظهر

هدیه شهید برای خانه آخرت دوستش

خوش به حال مجید و خوش به حال سید و چه زیبا رفاقتی و چه زیبا رمز و رازی است در این رفاقت، مجید که «عند ربهم یرزقون» شد و سید «من ینتظر» مانده است و «ما بدلوا تبدیلا».


يکشنبه 24 3 1394 12:23 صبح

در گروهان ثارا… که بودیم در عملیات کربلای‌۴ شکست خوردیم و در بازگشت از منطقه به حمیدیه رفتیم. کرباسی آنجا بود. به خاطر ضعیف نشدن روحیه نیروهای تازه نفس به ما اجازه نمی‌داد به آن‌ها نزدیک شویم.


يکشنبه 24 3 1394 12:19 صبح

شهید حاج محمد کرباسی در سوم آبان‌١٣١۴ در روستای بندشک‌، از روستاهای دور افتاده بیرجند به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود. محمد تا ١٠سالگی در کشاورزی به پدرش کمک می‌کرد. پس از آن به اتفاق برادرش علی، که در آن زمان هشت سال داشت در مدرسه علمیه معصومیه بیرجند به فراگیری علوم دینی
مشغول شد.

يکشنبه 24 3 1394 12:13 صبح
آزاده و جانباز محسن عباسپور مسکین در اولین سال جنگ و در منطقه کله قندی میمک به اسارت در می‌آید.
شنبه 23 3 1394 9:44 صبح

از آب آمدی

و با آتش جاودانه شدی

و قبل از آن که زیر خاک پنهان شوی

باد عطر تو را آورد

گردان دردهای خیس بی صدا

یونس های نجات یافته از غم

اجابت شده در نهنگ های زنده به گور

خیانت یهودا و صلیب های در گودال

نه آتش سرد شد و نه نیل آرام

وارث درد شدند آن هنگام که دست اسماعیل باز می شد

پرنده مردنی نیست

پرواز دست بسته را به خاطر بسپار

 شعر از محمود فروزبخش

يکشنبه 17 3 1394 2:48 بعد از ظهر
X