معرفی وبلاگ
نام:ابوالفضل جعفری محل تولد:گلپايگان. به یاداستاداخلاق وعرفان،برادربزرگوارم،شهیدوالامقام محمدعلی خرمی(ان شاءا... روحش شاد و یادش پر رهرو و با سالارشهیدان محشور شوند.بارالها :ما را عبدخویش قرار بده.و توفیق عنایت کن زیر چتر ولایت به پرچمداری (آقاسیدعلی عزیز) در رکاب امام عصر (عجل الله تعالی فرج الشریف) عاقبتمان ختم به شهادت گردد.الهی آمین
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1531105
تعداد نوشته ها : 138
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem239
حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی زارعی گلپایگانی در سال 1352 در شهرستان گلپایگان متولّد شد. در سال 1366 با ورودبه مدرسه علمیه آیت الله العظمی گلپایگانی، در زادگاه خویش، تحصیلات حوزویرا آغاز کرد و شش سال بعد، پس از گذراندن مقدمات، جهت ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم عزیمت نمود. از اساتید وی در دوره سطح می توان به حضرات آیاتو حجج اسلام: صالحی کابلی، سیداحمد حسینی خراسانی، حسینی بوشهری، نکونام وعندلیب اشاره کرد. اساتید او در مقطع خارج فقه و اصول نیز عبارت اند از: مقام معظم رهبری دامظله، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی و آیت الله العظمی سیدکاظم حائری (دامت برکاتهم). حجت الاسلام زارعی هم چنین اشارات رانزد آیت الله فیّاضی خوانده و جهت فراگیری حلقات ثانیه و ثالثه هم از دروسآیت الله سیدکمال الحیدری، نهایت استفاده را برده است. او تدریس در حوزه را از سال 1374 آغاز نمود که تاکنون ادامه دارد. حوزه های علمیه قم، تهران واصفهان، حوزه هایی هستند که وی در آن ها به تدریس دروس حوزوی؛ از قبیل شرحلمعه، رسائل، مکاسب، حلقه ثانیه، حلقه ثالثه و القواعد الفقهیه پرداخته است. حجت الاسلام زارعی مدتی نیز امامت جمعه شهر مجلسی اصفهان را بر عهده داشت.


سیر در ویژگی های انسان از جهات گوناگونی، جذّاب و راه گشاست. پاسخ به این سؤالات که انسان چه ویژگی هایی دارد؛ چه چیزهایی، او را از حیوانات متمایز می کند؛ هر کدام از این ویژگی ها، چه نیازها و مطالباتی را برای انسان به همراه دارد و پرسش هایی از این دست، می تواند نقطه آغازین معارفی بلند گردد. در این نوشته، در پی آنیم که از منظر شناخت ویژگی های انسان و مطالبات اصیل انسانی، راز نیازمندی او به دین را بررسی کنیم. بر این اساس لازم است با رعایت اختصار، به برخی ویژگی های بشر بپردازیم:
1- انسان، انتخاب گر است؛ یعنی می تواند پس از بررسی جوانب مختلف یک کار، انجام دادن یا انجام ندادن آن را بر گزیند. این که گاه در مقام عمل، گرفتار تردیدها می شویم و به همین دلیل، به مشورت روی می آوریم و نیز این که شاهد توصیه های گوناگون اخلاقی و اجتماعی هستیم؛ چه در رسانه ها و کتب و چه در ضرب المثل ها و بیانات شفاهی، این ها همه نشانه های روشن «انتخاب گر بودن» انسان است. نقش انتخاب گری انسان ها را در تمام زوایای زندگی می توان دید؛ انسان های موفق و ناموفق همه، پیروزی ها و ناکامی هایشان را مدیون انتخاب هایشان هستند. هم چنین از منظر دینی، هم انسانی که به بالاترین درجات تقوا رسیده و هم کسی که به گناهان زیادی آلوده است، هر دو انتخاب گرند و خوب بودن یا بد بودن، نتیجه انتخاب آن هاست.
2- انسان، موجودی تحوّل پذیر است؛ یعنی غالباً راه تغییر جهت دادن و مسیر متفاوتی را انتخاب کردن، برای او باز است. البته این «تغییر جهت» و «تحوّل» می تواند مثبت یا منفی باشد. در تمام فرهنگ ها و سنّت های ادبی، نمونه هایی از تحوّل های مثبت و منفی دیده می شود؛ هم کسانی را سراغ داریم که در جهت درست حرکت می کرده اند و سپس تغییر جهت داده و راه نادرست را به عنوان مسیر انتخاب کرده اند و هم کسانی را می شناسیم که به عکس گروه نخست، تحوّل مثبتی برای خود رقم زده اند. در فرهنگ ما، هم برسیصای عابد و بلغم باعورا وجود دارد و هم قوم یونس و حرّ بن یزید ریاحی.
3- انسان در برابر کارهای خود، مسئول است و نمی تواند گناه و تقصیر خود را به گردن دیگران بیندازد. بازخواستِ وجدان، ملامت ها و مؤاخذه های مرسوم در محیط خانواده، جمع دوستان و آحاد جامعه و نیز محاکمه های قانونی در مَحاکم رسمی، همه گواه آن است که آدمیان می دانند که در قبال کارهای خود مسئول اند. فرد مجرم و نابهنجار تلاش می کند که انتساب جرم و نابهنجاری به او مخفی بماند. اما اگر انتساب، قطعی شد، نمی تواند علی رغم پذیرش انتساب جرم به خود، مسئولیت خود را انکار کند و تقصیر را به گردن دیگران بیندازد.
4- انسان بر اساس عطای خداوند، دارای حسّ حقیقت جویی است. این ویژگی که می توان به بیان دیگری، از آن به «حس کنجکاوی» هم تعبیر کرد، از آغاز کودکی در انسان ظاهر می شود و تا آخر عمر با او همراه است. همین حسّ حقیقت جویی، انسان را وادار می کند که در کودکی، با استفاده از ذائقه، لامسه و سایر حواس و سپس با پرسش گری های خسته کننده، از پدر و مادر و بزرگ ترها، درباره خُرد و کلان کنجکاوی نماید. در جوانی و بزرگ سالی نیز حسّ کنجکاوی و حقیقت جویی، او را به کشف قوانین موجود در هستی وا می دارد و به شکوفایی دانش ها و دست یابی به تجربه هایی افزون تر و دستاوردهای علمی بیشتر منجر می شود. همین ویژگی، انسان را وادار می کند تا درباره سؤال هایی بزرگ و بنیادین بیندیشد؛ مثلاً این که من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ به کجا می روم؟ در فاصله این آمدن و رفتن، چه باید بکنم تا سعادتمند شوم؟ البته انسان های فراوانی هم یافت می شوند که این حسّ عالی و پیش برنده را در اموری سطحی و مبتذل، به سرگرمی کشانده و به جای تلاش برای دست یابی به معرفت و علم، به اطلاعات و داده های بی ارزش بسنده می کنند. بر این اساس، متأسفانه پاسخ به این سؤال که آیا همه انسان ها از حسّ کنجکاوی خود، درست استفاده می کنند، منفی است.
5- انسان، موجودی کمال گرا و برخوردار از حسّ کمال جویی است. انسان به اطلاعات ناقص، دارایی ناقص، قدرت ناقص و... قانع نمی شود؛ از این رو، هر چه قدر حرکت و تلاش کند و به ثروت یا قدرت و... برسد، به آرامش دست نمی یابد و در همه حال، در پی ثروت و قدرت کامل تر است؛ اگر به دنبال ثروت ده میلیونی باشد، بعد از رسیدن به آن، تلاش می نماید به ثروت صد میلیونی دست یابد؛ اما پس از آن که به صد میلیون رسید، از تکاپو ننشسته و احساس آرامش نمی کند، بلکه به دنبال ثروت بیشتر به حرکت درمی آید. این خواستن سیری ناپذیر در تکاپو و تلاش، تا آن جا پیش می رود که حتی اگر به فرض، همه ثروت زمین را به او بدهند، تنها مدت کوتاهی می تواند دل خوش باشد و خیلی زود، احساس کمبود کرده و درصدد برمی آید کُرات دیگر را نیز تصرف نماید.
6- انسان، بقا را دوست دارد. همیشه درصد بالایی از اندیشه انسان؛ اعم از تخیّلات و تفکّرات انسان، مربوط به آرزوهای دور و دراز آینده و تصمیم های ریز و درشتِ مربوط به فردا و فرداهاست. انسان از این که وجود او مدتی باشد و سپس از بین برود، سخت بیمناک است. اساساً یکی از رازهای ترس آدمیان از مرگ نیز تصور نادرست آن ها از مرگ و فنا پنداشتن مرگ است. انسان، همه خوبی ها را برای خود می خواهد؛ اما نه برای مدتی محدود، بلکه برای همیشه.
اینک با مرور ویژگی های پیش گفته درمی یابیم که انسان می خواهد بر اساس روحیه «انتخاب گری»، مسیر زندگی خویش را انتخاب کند و می داند همیشه راه تغییر کردن برای او باز است و اگر راه سعادت را انتخاب نکند، در مقابل عقل و وجدان خود و انسان های دیگر و نیز در مقابل خداوند، مسئول است و باید با استفاده از حسّ حقیقت جویی، در پی برنامه ای باشد که «کمال انسان» را برای «همیشه» تأمین کند. بنابراین هیچ فرد یا مکتبی نمی تواند انسان را مطابق با شاخص های ذیل تحلیل کند:
1- انتخاب گری انسان را نادیده بگیرد و او را خاشاکی در مقابل سیل جامعه و تاریخ پنداشته و تصور کند اراده و انتخاب گری او تنها در یک حیطه محدود به کار می آید و چنین بنمایاند که جبر محیط، طبقه، جامعه، غریزه و...، راه را بر انتخاب گری گسترده انسان بسته است؛
2- برنامه ای را پیش روی انسان قرار دهد که حسّ حقیقت جویی او را نادیده بگیرد؛ یعنی به سؤالات مهم و اساسی انسان، پاسخی درخور و مناسب ندهد، یا این که به آدمیان توصیه نماید (هرچند به صورت ضمنی و ناخودآگاه و با سیر به سمت سرگرمی و غفلت) که «اصلاً به این گونه پرسش ها فکر نکنید»؛
3- حسّ کمال جویی انسان را نادیده بگیرد؛ یعنی از او بخواهد به اهدافی فکر کند و در پی آن ها باشد که اهدافی فرودست و میانی به حساب می آیند و روح کمال گرای آدمی را سیراب نمی کنند؛ اهدافی که به هیچ روی، پس از رسیدن به آن ها، احساس آرامش و سعادت به انسان دست نمی دهد؛
4- حسّ بقادوستی او را نادیده بگیرد؛ یعنی همه برنامه ریزی هایش را با پیش فرض فانی بودن انسان، طرح کرده و برای زندگی ابدی بشر و سعادت او در حیات جاوید، هیچ راه و برنامه ای را پیشنهاد نکند؛
باید دانست برنامه ای که با عطف توجه به تحلیل مذکور (با این غفلت های ناپسند از انسان و ویژگی های او) ارائه شود، به کار انسان نیامده و وی را به سعادت نمی رساند؛ بلکه بر بلاتکلیفی و سردرگمی و ناکامی او خواهد افزود. در میان انبوه متراکم سخنان، طرح ها و برنامه ها، مکتب و برنامه ای به درد انسان می خورد که تمام ویژگی های او را در نظر بگیرد. بر این اساس می توان گفت هیچ مکتبی، غیر از «دین» حتی ادعای پاسخ گویی به این ویژگی ها و مطالبات بشری را ندارد؛ بلکه همه مکاتب، غیر از دین، انسان را با پیش فرض های محدودنگرانه خویش نگریسته و اساساً به برخی از مطالبات او پاسخ نداده و به بعضی دیگر، پاسخ هایی فریبنده و سراب گون ارائه کرده اند.
اندیشوران دین باور، علاوه بر اشاره به این نکته بدیهی که «خالق انسان، جامع ترین و دقیق ترین شناخت را از انسان دارد»، ضمن یادآوری این امر که «بنیان یک برنامه ریزی درست برای انسان، شناخت صحیح از اوست و تا برداشت های ناروا از وی تصحیح نشود، برنامه ریزی کردن برای آدمی، ناروا و ناکام است»، بر این مسئله پای می فشارند که «راز ناکامی و بی فرجامی مکتب های غیر دینی، آن است که آن ها، انسان را همواره از منظر کلیشه های ذهنی خویش نگریسته و از شناخت همه جانبه و چندبُعدی او محروم مانده اند». متفکران دینی، در مقام تحدّی می پرسند که آیا دین را هماوردی هست که همه ویژگی ها و مطالبات انسان را پاسخ گفته و هیچ کدام از آن ها را از نظر دور ندارد؟
حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی زارعی گلپایگانی
پنج شنبه 14 3 1394 9:57 صبح
X